بارالها
…
“زخم”ها ، “رحم” میخواهند …
فقط این دو نقطه را بردار …
.
.
میان آن همه الف و ب و مشق دبستان … آنچه در زندگی
واقعیت داشت خط فاصله بود …
.
.
ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺭﺍﺯﻳﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ
!
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ !
.
.
درد یعنی : مدتی هست که نیست …
.
.
می خواستم بمانم ، رفتم …
می خواستم بروم ، ماندم …
نه رفتن مهم بود و نه ماندن ؛ مهم من بودم که نبودم
…
.
.
کاش میشد صداها رو هم کنار عکساشون قاب کرد روی دیوار
…
.
.
سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی …
او از نژاد جاده باشد و رفتنی …
آری روزها گذشت ؛ همان شد : او رفت و من شکستم
…
.
.
به حساب
خیالبافی ام نگذار …
اما ستاره ای دارم در تیره ترین شبها
!
فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد به چراغهای کوچک
یک هواپیما …
.
.
این روزها چه قدر دلم هوای آن روزها را کرده
…
.
.
می گویند لیاقت نداشت ، نمی دانند که تو فقط دوستم
نداشتی … همین !!!
.
.
این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدمها ، بازی با
“احساسات” است !!!
.
.
زندگی نوشتنی زیاد داره اما گاهی هیچی پیدا نمی کن
بنویسی جز … سکوت …
.
.
چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست دارم
با دیگری نبینم …
.
.
این روزها پرم از لحظه هایی که دوستشان ندارم
…
.
.
کاش میان خستگی هایم یکی آهسته می گفت : “خسته نباشی”
.
.
من احساس کرده ام رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی
از غرور در دلش موج می زد اما سکه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند
…
.
.
پاییز فصل رسیدن انارهای سرخ است و انار چه دل خونی دارد
از رسیدن …
.
.
دلم می گیرد وقتی می بینم او هست … من هم هستم … اما
“قسمت” نیست !
.
.
نمیدانم “فرهاد” ازچه می نالید ؟؟؟ او که تمام زندگی اش
“شیرین” بود !؟!؟!
.
.
انگشت نمای مردم شهر شده ام …
شیرین ندیده اند که تیشه به دست بگیرد و به سمت بیستون
برود !
.
.
دیگر احتیاط لازم نیست ؛ شکستنی ها شکست
…
.
.
مخاطب خاصی ندارد نوشته هایم اما تا دلت بخواهد همدرد
دارد داغِ تمامِ نوشته هایم …
.
.
گاهی میرسه که دیگه از خدا نه پول میخوای نه خونه میخوای
و نه … !
یه موقع هایی هست فقط یه دل خوش میخوای !
فقط یه دل خوش …
.
.
دوس دارم یه اطلاعیه پشتم بچسبونم و روش بنویسم
:
“تا اطلاع ثانوی خسته ام”
.
.
مشق شب :
واسه کسى بمیر ، که واست تب کنه !
“هزار بار – تا آخر عمر”